صدای مخالف زنان از خانه‌های طالبان؛
«پای ملاها شوم است، اگر پادشاه شوند
نان هم گم می‌شود»

صدای مخالف زنان از خانه‌های طالبان؛
«پای ملاها شوم است، اگر پادشاه شوند
نان هم گم می‌شود»

در افغانستان خانواده‌های زیادی وجود دارند که مردان آن‌ها از مقام‌های طالبان هستند، اما زنان‌شان با محدودیت‌های طالبانی جنگ پنهانی دارند. در یک خانه، همسر یک مقام طالبان نگران آینده دخترانش است، خواهری بر سر آموزش زنان با برادران طالب خود نزاعی پنهانی دارد و مادر دیگری، اگرچه مدرسه را نمی‌شناسد، اما می‌گوید اگر «برادرم خلاف رضای خدا کار کند، باید با مرگ طبیعی بمیرد.»
افغانستان اینترنشنال-پشتو در چهار ولایت با زنانی مصاحبه کرده است که اعضای نظام طالبان، شریک زندگی، برادر یا پدران‌شان هستند.
این زنان یا بی‌سروصدا ناراضی‌اند، یا بی‌صدا هم‌فکر؛ اما این صداها از خانواده‌های طالبان نشان می‌دهد که طالبان حتی در خانه‌های خود نیز با مخالفت غیرعلنی زنان روبرو هستند.

افغانستان اینترنشنال – پشتو در کابل، غزنی، ننگرهار و لغمان با همسران، خواهران، دختران و مادران شش مقام بلندپایه و میانی طالبان گفت‌وگو کرده است که در آن زنان رفتار سخت‌گیرانه جنسیتی طالبان را محکوم کرده و این امر را ظالمانه می‌دانند.
بر اساس این مصاحبه‌ها، اعضای خانواده شش نفر از اعضای ارشد و میانی گروه طالبان در مورد آزادی، آموزش و کار زنان نظرات متفاوتی دارند، اما عمدتاً طرفدار آزادی نسبی هستند.
از میان شش زن طالب، یکی خواهر رئیس یک اداره مستقل تحت کنترل طالبان است. همچنین همسر معاون والی، همسر معاون یک وزارتخانه، همسر رئیس یک اداره در ارگ، دختر یک مقام بلندپایه اطلاعاتی طالبان و مادر یک مقام ارشد وزارت دفاع در این مصاحبه‌ها حضور دارند.
در این مصاحبه‌ها، چهار زن با موضع طالبان در برابر زنان افغان مخالفت کرده‌اند. یک دختر ۱۷ ساله خواستار آزادی نسبی و تحصیل شده و یک زن ۶۷ ساله نیز موضع طالبان را ستوده و زنان را «مخلوق خانه» دانسته است.

مخالفان فکری اما شرکای زندگی

سه زنی که با اعضای نظام طالبان ارتباط خانوادگی مستقیم دارند، می‌گویند که آن‌ها با محدودیت‌های مقامات طالبان مخالف‌اند، اما نمی‌توانند نظر خود را به همسران‌شان بیان کنند و اگر هم بیان کنند، آن‌ها حرف‌شان را قبول نمی‌کنند.
شفیقه، همسر معاون والی یک ولایت افغانستان تحت کنترول طالبان، نزدیک به ۴۰ سال سن دارد، اما بسیار مسن‌تر از سنش به نظر می‌رسد. در زندگی شهری، ظاهر خانه و لباس او روستایی است. همسر اول او در زمان حکومت حامد کرزی در درگیری با نیروهای خارجی کشته شده و یک سال بعد با برادر کوچک همسر اول خود ازدواج کرده است.
شفیقه تا صنف ششم تحصیل کرده و می‌خواهد دخترانش نیز درس بخوانند. او به یک خبرنگار آزاد در افغانستان گفت: «دل من هم می‌خواست مکتب را تمام کنم اما وقتی پدرم مرد، دیگر همه چیز رها شد.»
شفیقه می‌خواهد تمام دخترانش درس بخوانند، اما به دلیل محدودیت‌های اعمال شده توسط طالبان بر تحصیل دختران در افغانستان، تنها دو دخترش تا صنف ششم تحصیل کرده‌اند.
در پاسخ به این سوال که چرا مخالفت خود را به همسرش ابراز نمی‌کند؟ گفت: «ما وقتی در خانه چیزی می‌پزیم هم باید از او (همسر) اجازه بگیریم، این حرف‌ها به این آسانی نیست، او (همسر) خیلی بدقلق است.»
شفیقه در خانه با فرزندان، خواهرشوهر و همسرش خوشحال است، اما در مورد آینده دخترانش می‌گوید: «به همه دنیا آمده است، به من هم گذشت، آن‌ها هم ازدواج می‌کنند و به خانه شوهر می‌روند و زندگی‌شان را می‌کنند.»
او می‌گوید که خودش می‌تواند قرآن کریم را بخواند و در خانه به دخترانش قرآن آموزش می‌دهد و همسرش هم نمی‌خواهد دخترانش از خانه بیرون بروند.
از سوی دیگر، سکینه، همسر رئیس یک بخش از ارگ که نزدیک به ۵۵ سال سن دارد و در حال حاضر صاحب نوه است، می‌گوید که بی‌سواد است.
سکینه از نظر جسمی چاق است و یک پیراهن بلند کوچیانی به تن دارد. خانه سکینه اگرچه با قالی پوشیده شده، اما به دلیل وجود کودکان زیاد، نظم و پاکی خاصی در آن دیده نمی‌شود. سکینه تلویزیون را دوست دارد اما همسرش اجازه تلویزیون در خانه را نمی‌دهد و به همین دلیل او رادیو گوش می‌دهد.
او می‌گوید که سواد ندارد، «ما که کوریم، قربان نامش شوم، قرآن شریف را از بچگی بیست بار شروع کردم اما یاد نمی‌گیرم، خواهرشوهر کوچک من اما قرآن شریف بلد است.»
او می‌گوید که در همسایگی‌اش فارسی‌زبانان زندگی می‌کنند و اگر او درس خوانده بود، حداقل می‌توانست با آن زنان صحبت کند.
سکینه می‌گوید که یکی از دخترانش تا کلاس ششم تحصیل کرده است، که تنها دختر در خانه آن‌هاست که سواد دارد.
او می‌گوید: «وقتی ما دارو و دوا را تشخیص می‌دهیم هم دختر کوچک من نگاه می‌کند، دیگر هیچکس نیست که خط بخواند.»
از سکینه پرسیده شد که اگر به تحصیل علاقه دارد چرا همسرش را قانع نمی‌کند که از مخالفت با تحصیل دختران دست بردارد. او گفت: «بلا به جانش!»
او می‌گوید که در این مورد با همسرش صحبت نمی‌کند و به کار مردان کاری ندارد.

مقام طالبان هم‌نظر با همسر

در قلب کابل، آپارتمانی که با قالی پوشیده شده، از یک اتاق صدای یک درام تلویزیونی می‌آید و در اتاق دیگر یک زن ۳۰ ساله با آیفون ۱۵ خود با خواهرزاده‌اش صحبت می‌کند. این خانه کاملاً با خانه‌های دیگر مقام‌های طالبان متفاوت است.
سما لباس مدرن کابلی پوشیده، پشتو نمی‌فهمد و تا مقطع لیسانس تحصیل کرده است.
سما همسر دوم یک مقام طالبان است که شوهرش در یک وزارتخانه معاون وزیر است.
او یک مادر باسواد است که پس از سقوط جمهوری با این مقام طالبان ازدواج کرده و فرزندی به دنیا آورده است.
وقتی در مورد محدودیت‌های حکومت طالبان در برابر زنان و دختران از سما سوال شد، او فوراً مخالفت خود را نشان داد: «سال ۲۰۲۵ است و تمام دنیا می‌دانند که طالبان ظلم می‌کنند. زنان حق دارند تحصیل کنند، بیرون بروند و کار کنند.»
او می‌گوید که همسرش نیز طرفدار تحصیل دختران است و بارها در این مورد با هم بحث کرده‌اند.
سما اضافه می‌کند: «من زن دوم همسرم هستم، همسر اولش در خانه دیگری زندگی می‌کند و وقتی با من ازدواج کرد، همسرم به من گفت که من به یک زن با سواد نیاز دارم تا شریک زندگی‌ام شود.»
به گفته او، با همسرش تفاهم بسیار خوبی وجود دارد و هر دو در مورد کار و تحصیل زنان نظر مثبتی دارند. سما می‌گوید که همسرش معین یک وزارتخانه است، اگر وظیفه مهم‌تری داشت شاید می‌توانست ملا هیبت‌الله را قانع کند و ممنوعیت تحصیل دختران برداشته می‌شد.
او گفت: «همسرم دو بار به قندهار رفت تا با ملا هیبت‌الله ملاقات کند اما ملاقاتش لغو شد.»
سما می‌گوید که نگران آینده فرزندانش است، اما همسرش به او قول داده است که اگر ممنوعیت تحصیل ادامه یابد و دخترانش بزرگ شوند، آن‌ها را به یک کشور خارجی می‌فرستد.

دختری عزیز برای پدر اما مخالف او

فاطمه، دختر ۱۷ ساله و گندم‌گون رئیس یک اداره اطلاعاتی طالبان است. او در خانه، نزدیک‌ترین دوست پدرش و رئیس خانه است و گردش را دوست دارد.
او دختر بزرگ همسر اول پدرش است، لباس‌های سنتی گرد می‌پوشد، اما می‌گوید که لباس کابلی را خیلی دوست دارد.
فاطمه تا صنف سوم تحصیل کرده اما قرآن خوانده و به زنان دیگر خانه قرآن آموزش می‌دهد.
فاطمه می‌گوید که در زمان دولت جمهوری آن‌ها در یکجا زندگی نمی‌کردند و به همین دلیل تحصیل‌شان متوقف شد و وقتی حکومت طالبان آمد، مدارس تعطیل شدند.
در پاسخ به این سوال که آیا در مورد تحصیل با پدرش صحبت کرده است، گفت: «من با پدرم شوخی هم می‌کنم، به او می‌گویم که در پادشاهی شما مکتب‌ها تعطیل‌اند، پادشاهی اشرف غنی از شما بهتر بود، پدرم هم به من می‌خندد.»
او می‌گوید اگر مکتب‌ها در افغانستان به‌روی دختران باز بود، مطمئن است که پدرش او را به مکتب می‌فرستاد، اما اکنون که تمام حاکمیت، مخالف تحصیل دختران است، پدرش هم کاری نمی‌تواند بکند.
فاطمه اضافه می‌کند، «وقتی ما کوچک بودیم من و برادر کوچکم در مکتب تنبل بودیم، پدرم به زور ما را می‌فرستاد، بعد که به متنو (منطقه‌ای در پیشاور) رفتیم، مکتب هم رها شد.»
او می‌گوید که گردش را دوست دارد و پدرش چند بار او را به گردش برده است: «کاکایم می‌داند که من خیلی گردش را دوست دارم، یکبار ما را به سروبی برد، بار دیگر به پغمان رفتیم، یک بار هم به خانه دوست پدرم در بامیان رفتیم و گشت‌وگذار خوبی داشتیم.»
از فاطمه پرسیده شد که پدرش مخالف تحصیل است یا موافق؟ او در پاسخ گفت: «پدرم خودش از دوازدهم فارغ شده است، من و مادرم گاهی برای خرید به بازار می‌رویم، به ما چیزی نمی‌گوید، نمی‌توانم قسم بخورم که من هرگز از او در مورد مکتب و دختران چیزی نشنیده‌ام.»
فاطمه طرفدار «آزادی نسبی» در افغانستان است: «من اینطور می‌خواهم که اگر کسی مکتب می‌خواند یا نمی‌خواند، اختیار خودش است و دیگر اینکه دکترها زیاد شوند، معلم‌ها زیاد شوند و اگر چیزی برای خرید لازم شد، زن به دنبالش برود، دیگر کارهای انگلیس‌ها را اینجا کسی نمی‌کند.»
فاطمه فارسی نمی‌فهمد اما اکنون دوستان فارسی‌زبان هم پیدا کرده و می‌گوید که با دوستانش رفت‌وآمد خانوادگی هم دارد.

خواهر مخالف فکری برادر

در ایوان یک خانه بزرگ در کابل، پیرزنی با موهای سفید نشسته است. کودکان زیادی دور او هستند و این زن تقریباً ۷۰ ساله در دستش تسبیح می‌چرخاند.
در خانه واحدی بی‌بی زنان زیادی حضور دارند و او رئیس خانه است. واحده سواد ندارد، قرآن هم نمی‌تواند بخواند و در مورد نمازش هم نگران است که درست می‌خواند یا غلط.
او گفت: «خدا خودش می‌فهمد که قبول می‌کند یا نه اما من ذکر خودم را می‌کنم.»
واحدی بی‌بی در مورد تحصیل دختران هیچ اطلاعی ندارد و نمی‌داند که دختران می‌توانند درس بخوانند یا نه؟
از او پرسیده شد که برادر کوچکش در حکومت طالبان مقام مهمی دارد و پسرانش نیز در طالبان وظیفه دارند، آیا تا به حال به او گفته است که با تحصیل دختران مخالفت نکند؟ بی‌بی واحده گفت: «من این حرف‌ها را نمی‌فهمم اما اگر خلاف خدا و رسول کار می‌کنند، خدا همه را جارو کند که من هم پشت سرشان گریه کنم. اول خدا برادرم را با مرگ طبیعی بمیراند و بعد دیگران را.»
چهار نوه کوچک بی‌بی واحده در مدارس درس می‌خوانند اما او در مورد اینکه آن‌ها صنف چند هستند اطلاعی ندارد.
او از جزئیات شغل برادر و پسرانش هم اطلاع ندارد، اما اضافه می‌کند: «من به حاجی (برادر) هم گفته‌ام که پای ملاها شوم است، ملاها اگر پادشاه شوند نان هم گم می‌شود، هر روز بیست گدا پشت خانه ما می‌آیند.»
بی‌بی واحده در میان حرف‌هایش پرسید: «آی، این پادشاه اشرف غنی کجا باشد؟ کسی می‌گفت انگلیسی‌ها او را زندانی کرده‌اند.»

در یک خانه‌ کوچک در ننگرهار که رنگ دیوارهای آن در برخی جاها کنده شده است، زنی حدوداً ۴۱ ساله با شوهر و اولاد خود زندگی می‌کند.
این زن را ما به نام مستعار "رنا" یاد می‌کنیم. رنا می‌گوید خودش هیچ‌گاه درس نخوانده، اما دختر بزرگش در زمان حکومت جمهوری از صنف دوازدهم فارغ شده است.
برادر کوچک‌تر رنا در یکی از ولایت‌های زیر اداره‌ طالبان به حیث قوماندان امنیه ایفای وظیفه می‌کند.
او می‌گوید که به برادرش علاقه‌ زیادی دارد، اما در مورد زنان با طرز فکر او موافق نیست. یکی از دخترانش آرزوی تحصیلات عالی داشت، اما با آمدن طالبان نتوانست به آرزویش برسد.
رنا گفت: «یک دانشگاه نزدیک ماست. دخترم در کانکور هم شرکت کرد، ولی بعد از آن طالبان مکتب‌ها را بستند و از درس‌خواندن دخترها جلوگیری شد.»
او افزود که چندین بار به برادرش گفته است که از رهبری طالبان یک حکم خاص برای دخترش بگیرد تا بتواند به دانشگاه برود، اما برادرش به او گفته که این کار ممکن نیست.
رنا می‌گوید برادرش مخالف آموزش است و حتی در زمان حکومت جمهوری به شوهرش پیام داده بود که دخترانش را از مکتب بیرون کند.
رنا می‌افزاید: «آن وقت برادرم در پیشاور بود. مادرم و پدرم هم همراهش بودند. به شوهرم در زمان اشرف غنی زنگ زده بود که دخترانت را از مکتب بیرون کن، اما شوهرم آدم متفاوتی است. به او گفته بود که در خانه‌ من دخالت نداشته باش. آن‌ها حالا هم با هم چندان تفاهم ندارند.»
دختر بزرگ رنا حالا ازدواج کرده و یک دختر دارد، اما به حیث یک مادر، آرزوی آموزش همچنان در دلش باقی مانده است. 

مادر هم‌فکر با پسران طالب

زنی سفیدپوست، چاق اما با یک پای معلول، نزدیک به ۷۲ سال سن دارد و موهایش را با حنا رنگ کرده و در یک بلندمنزل در کابل زندگی می‌کند. این زن در خانه به نام «بی‌بی حاجی» صدا زده می‌شود.
بی‌بی حاجی خانه‌ای زیبا و نسبتاً مرتب دارد که تمام اتاق‌هایش با قالی و توشک پوشانده شده است. پسرش یک مقام بلندپایه وزارت دفاع طالبان است.
بی‌بی حاجی برای اولین بار به کابل آمده است، او پیش از این در ولایت خود با پسرانش زندگی می‌کرد، اما به‌دلیل شغل پسرانش به کابل مهاجرت کرده است. او هنوز نمی‌داند در کدام منطقه کابل زندگی می‌کند، نام شهر نو را شنیده اما هنوز آن را ندیده است.

از بی‌بی حاجی پرسیده شد که طالبان بر مکتب‌های دخترانه و کار زنان ممنوعیت اعمال کرده‌اند، آیا او می‌خواهد نوه‌هایش تحصیل کنند؟ او گفت: «زن یا مال خانه است یا مال گور، اگر به مکتب برود، از او کنچنی (زن بدکاره) ساخته می‌شود، پس بهتر است که در زمان خودش باشد.»
به گفته او، پسرانش به‌دلیل فحشا و زنا «جهاد» را آغاز کرده بودند، بنابراین اکنون که قدرت را به دست گرفته‌اند باید جلوی فحشا را بگیرند.
بی‌بی حاجی در طول صحبت‌هایش چندین بار نام شهر نو را برد و می‌گوید پسرانش به او گفته‌اند که در حکومت قبلی در شهر نو فاحشه‌خانه‌ها وجود داشت و اکنون تمام فاحشه‌خانه‌ها از بین رفته‌اند.
در پاسخ به این سوال که آیا آرزوی رفتن به شهرنو را دارد، گفت: «خدا مرا از چنین جاهای ناپاکی حفظ کند، شکر که کفار رفتند و مسلمانان آمدند و زنا تمام شد.»
این زن سال‌خورده از جنگ فرزندانش علیه نظام قبلی افغانستان خوشحال است و اضافه می‌کند که آن‌ها در افغانستان خادمان نظام اسلامی هستند.

«پای ملاها شوم است» تنها تصور واحده بی‌بی نیست، بلکه حرف دل زنانی است که زیر سایه طالبان زندگی می‌کنند، اما افکارشان متفاوت و آزاد است.

طالبان ممکن است بر کشور حکومت کنند، اما این حکومت بر خانواده‌ها و حتی بر افکار نزدیک‌ترین اعضای خانواده خودشان محدود است.

زنی که اطلاعات زنان فعال را از اقارب طالب خود پنهان می‌کند

یک نرس حدودا ۳۸ ساله که در یک شفاخانه‌ خصوصی مشغول کار است و ما او را به نام مستعار «گل‌ناز» یاد می‌کنیم، به افغانستان انترنشنال گفت که ماما‌یش یکی از مقام‌های بلندپایه در یک وزارت زیر کنترول طالبان است.

گل‌ناز می‌گوید با آن‌که غیر از ماما‌یش، پسران خاله و دیگر اقارب او نیز در صفوف طالبان وظایف دارند، اما او خود با طرز فکر آن‌ها موافق نیست.

او افزود: «ماما‌یم چندین بار از من خواست تا در مورد زنانی که فعالان مدنی، خبرنگاران یا شهروندان خارجی‌اند، معلومات بدهم اما من این اطلاعات را ندادم، چون این کار به ضرر خود ما تمام می‌شود.»
به گفته‌ی گل‌ناز، او هر شب در خانه برای دو دخترش کتاب‌های مکتب را تدریس می‌کند و برخی دیگر از زنان خانواده‌اش نیز در بخش طب فعالیت دارند.
او همچنین می‌گوید که گاه‌گاهی با ماما‌یش در مورد آموزش دختران صحبت می‌کند، اما ماما‌یش می‌گوید که بر اساس فرمان ملا هبت‌الله، آموزش دختران به صورت موقت متوقف شده است.

گل‌ناز می‌گوید: «ماما‌یم هیچ‌گاه نگفته که زنان نباید اصلاً درس بخوانند، فقط می‌گوید که این فرمان امیر است و باید اطاعت شود.»
در مورد آموزش دختران در افغانستان، دیدگاه رهبران طالبان نیز متفاوت است. شماری اندک از رهبران آن‌ها به‌طور علنی از آموزش زنان حمایت کرده‌اند؛ اما برخی دیگر به شکل غیر مستقیم با تصمیم ملا هبت‌الله مخالفت کرده‌اند و تعداد زیادی نیز به صورت مستقیم از تصمیم او استقبال کرده‌اند.